موضوع انشا امرو ما این بود(خداییش خیلی بچه گونه اس)
من یه حدودیش که یادمه نوشتم:
باران وقتی می بارد دلتنگی هایت را می شوید و با خود می برد،حس عجیبی دارم وقتی باران می بارد،،،احساس سبکی و آرامش میکنم،این بهترین حسی است که من تجربه کرده ام
دوست دارم باران باشم و ببارم بی آنکه بدانم و بپرسم این کاسه های خالی از آن کیست،باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست
+تو کلاسم نوشتم فک نکنید رفتم از گوگل کمک گرفتم
ولی خداییش خیلی چرت نوشتم
البته با ذکر این نکته که اینترنت کلاسمو مغز متفکر و . . . .
ولی کلا لقبم اینترنته
میگن دست به قلم خوبه
رمان مینویسم تو یه روز50صفحه
یه رمان نصف نیمه نوشتم60صفحه فعلا
یه رمانم تو وب دوستم قرار میدم
درباره این سایت